پس از این که خبر شهادت برادرم، علی اصغر ، را برای ما آوردند ، برادر دیگرم به اتفاق چند نفر برای پیدا کردن جنازه به منطقه رفتند. ما هم درمشهد مراسم عزاداری را برپا کردیم . در یکی از شب های عزاداری، خواب دیدم سر برادر شهیدم در مجلس عزایش در حال حرکت است. گویی به دنبال چیزی می گردد. گفتم : «داداش دنبال چی می گردی؟»از من پرسید: دخترم زینب کجاست ؟ بعد دیدم سر برادرم از مجلس بیرون رفت و وارد یک تابوت شد که داخل آن تنها چند جفت چکمه قرار داشت . این خواب باعث شد یقین پیدا کنم که از برادرم چیزی بر نخواهد گشت و چنین هم شد .
شروع جاذبهی مغناطیس حسینی، در روز اربعین است.۱۳۸۵/۰۱/۰۱