زمانی که رزمندگان در پادگان بودند و به اصطلاح عملیاتی انجام نمی شد ، محراب را به گونه ای دیگر می دیدیم . او سعی می کرد با بچه ها مثل یک دوست و رفیق صمیمی باشد. وقتی کنار آنها می نشست آن قدر صمیمی و خودمانی برخورد می کرد که کسی باورش نمی شد ، محراب همان فرمانده محورهای سخت عملیاتی است .
اما در مقابل برخی از انحرافات و رفتارهای غیر اخلاقی ، جدی و محکم برخورد می کرد . یک روز به محراب اطلاع داده بودند که یکی از نیروها تخلف نسبتاً بزرگی انجام داده است، و این موضوع محراب را خیلی متأثر کرد . دستور داد تا فرد خاطی ، در میدان صبحگاهی تنبیه نظامی شود . خودش هم برای سرکشی به یکی از مراکز آموزشی رفت . طبق دستور محراب ، او را چندین بار در میدان صبحگاهی سینه خیز برده بودند . به طوری که آستین های پیراهن نظامی اش پاره شده بود . وقتی محراب رسید و این صحنه را دید ، متوجه شدیم که در تنبیه این فرد زیاد روی کرده ایم . محراب دستان او را گرفت و از زمین بلند کرد . آرام آرام او را به سمت جوی آبی که در گوشه ای از پادگان جاری بود آورد . با هم کنار جوی آب نشستند . صحبت هایی که محراب با او می کرد ، برای ما قابل شنیدن نبود. معلوم بود که محراب خیلی از این اتفاق متأثر شده ؛ شانه های محراب آهسته تکان می خورد . گویی هنگام صحبت با او در حال گریه کردن است . دقایقی نگذشته بود که یکی از بچه ها را صدا زد و گفت: « یک لباس نو به او بدهید و اگر چیز دیگری هم نیاز دارد در اختیارش قراردهید .» بعضی از بچه ها با تعجب و برخی نیز از روی کنجکاوی به محراب چشم دوخته بودند . او که متوجه این موضوع شده بود ، به آنها گفت : ما در مقامی نیستیم که رزمنده را این گونه مجازات کنیم . اگر کسی تخلفی کرد و بعد از نصیحت ،آن تخلف را تکرار کرد ، باید طبق قانون با او برخورد شود .
درسى که اربعین به ما میدهد، زنده نگهداشتن یاد حقیقت و خاطرهى شهادت در مقابل طوفان تبلیغات دشمن است.